![برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید](http://www.icbc.ir/download.png)
مقاله ارزیابى ادلّه و مبانى نظریه حدوث نفس با word دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله ارزیابى ادلّه و مبانى نظریه حدوث نفس با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله ارزیابى ادلّه و مبانى نظریه حدوث نفس با word
چکیده
مقدّمه
خلاصه اقوال
خلاصه ادلّه «حدوث نفس و عدم تقدّم آن بر بدن»
بررسى تفصیلى ادلّه
دلیل اول
دلیل دوم
بررسى دلیل اول و دوم
دلیل سوم
بررسى دلیل سوم
دلیل چهارم
بررسى دلیل چهارم
دلیل پنجم
بررسى دلیل پنجم
دلیل ششم
بررسى دلیل ششم
دلیل هفتم
دلیل هشتم
بررسى دلیلهاى هفتم و هشتم
دلیل نهم
بررسى دلیل نهم
دلیل دهم
بررسى دلیل دهم
دلیل یازدهم
بررسى دلیل یازدهم
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله ارزیابى ادلّه و مبانى نظریه حدوث نفس با word
ـ ابنسینا، الشفاء، الطبیعیات، ج 2 (النفس)، تحقیق سعید زاید، قم، کتابخانه آیهاللّه مرعشى نجفى، 1404ق
ـ ابن هروى، محمّدبن شریف نظامالدین احمد، انواریه (ترجمه و شرح حکمهالاشراق سهروردى)، تهران، امیرکبیر، چ دوم، 1363
ـ رازى، فخر، المباحث المشرقیه فى علم الالهیات و الطبیعیات، قم، بیدار، چ دوم، 1411ق
ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح المنظومه، تعلیقه حسن حسنزاده آملى، قم، ناب، 1416ق
ـ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چ دوم، 1375
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، تفسیر المیزان، قم، انتشارات اسلامى، 1363
ـ طوسى، نصیرالدین، تلخیص المحصل، بیروت، دارالاضواء، چ دوم، 1405ق
ـ قمى، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1384
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث، چ سوم، 1981م
ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفى، تهران، حکمت، 1375
چکیده
تاکنون، در باب حدوث یا قدمِ نفس، دستکم هفت نظریه مختلف را از قول دانشمندان گوناگون نقل کردهاند. امّا اکثر فلاسفه به ویژه فلاسفه مسلمان، به رغم اختلاف در نحوه حدوث نفس، درباره اصل «حدوث نفس و عدم تقدّم آن بر بدن» اتفاقنظر داشتهاند. ابنسینا و پیروان او نفس را روحانیه الحدوث و روحانیه البقاء مىدانند؛ در حالى که پیروان حکمت متعالیه نفس را در ابتداى پیدایشْ جسمانى، و در ادامه زندگىْ روحانى دانستهاند
از کلمات ابنسینا به ویژه در شفا، دستکم دو دلیل براى نظریه «حدوث نفس همراه بدن و عدم تقدّم آن بر بدن» به دست مىآید. ملّاصدرا نیز سه دلیل از طرفداران «قدم نفس» را نقل و نقد مىکند و بیش از ده دلیل را به نفع «حدوث نفس و عدم تقدّم آن بر بدن» مىآورد؛ وى پارهاى از آنها را مىپذیرد و انتقادات دیگران و ایرادات احتمالى را دفع مىنماید. بىتردید، بسیارى از ادلّه نقلى، ظهور در «حدوث نفسْ پیش از بدن» دارند. در این مقاله، با نقد ادلّه فلاسفه بر «حدوث نفسْ همراه یا پس از بدن»، تعارض ادعایى میان عقل و ظاهر نقل را رفع کردهایم
کلیدواژهها : نفس، بدن، حدوث، قدم
مقدّمه
مباحث مرتبط با نفس از دیرباز مورد اهتمام ویژه فلاسفه و سایر اندیشمندان قرار داشته و نفس، همواره موضوعى مهم براى بحثهاى عقلى و تضارب آرا بوده است. البته چون ممکن است بحث از نفسْ از احوال و عوارض ذاتیه «موجود بما هو موجود» به شمار نرود (و زیرمجموعه مباحث «امور عامّه» و «الهیات به معناى اعم» نباشد و از مسائل فلسفه اولى قلمداد نشود)، فلاسفه احکام مربوط به نفس را گاهى به صورت علمى مستقل و با عنوان «علمالنفس (فلسفى)» بررسى کردهاند
اهمیت مباحث نفس بر هیچکس پوشیده نبوده و نیست. امّا پیوند میان مباحث خودشناسى و خداشناسى در قرآن کریم3 و کلمات شریف معصومان :، اهمیت
علمالنفس را نزد فیلسوف مسلمان دوچندان کرده است. به علاوه، آیات الهى و رهنمودهاى معصومان : در خصوص نفس، افقهاى جدیدى را پیشروى اندیشمند مسلمان قرار داده است. با وجود این، سازگار کردن دستاوردهاى عقلى با ظواهر شرع ـ که یکى از دغدغههاى همیشگى فلسفه اسلامى بوده است4 ـ مسئلهاى مستقل و
چالشى مهم براى فیلسوف مسلمان به شمار مىرود
در حالى که اکثر متکلمان به پیروى از بسیارى از ظواهر شرع و ادلّه نقلى به طرفدارى از نظریه «پیدایش نفس پیش از بدن» پرداختهاند، تقریبآ همه فلاسفه مسلمانْ خلقت نفس قبل از بدن را محال دانسته و به نوعى قائل به حدوث نفس، همراه با بدن یا پس از آن، شدهاند. در این مقاله، قصد داریم از یکسو ادلّه فلاسفه بر حدوث نفس و استحاله تقدّم نفس بر بدن را به بررسى بگذاریم و از سوى دیگر، اشکالات متکلمان و مدافعان نظریه «پیدایش نفس پیش از بدن» را مورد نقد قرار دهیم
خلاصه اقوال
ملّاهادى سبزوارى در باب پیدایش نفس، هفت قول مختلف را نقل کرده است
1 نفسْ قدیم است، هم از حیث ذات و هم از نظر زمان (این قول منسوب به غلات است)
2 نفس، اگرچه ذاتآ حادث است، امّا زمانآ قدیم شمرده مىشود؛ آنهم در یک سلسله عرضى (این نظر متعلّق به قائلین به تناسخ است)
3 نفس، ذاتآ حادث و زمانآ قدیم است؛ امّا قدیم بودن آن در یک سلسله طولى است، آنهم به همان صورت نفس (هرچند محقّق سبزوارى، صاحب این نظریه را معرفى نکرده است؛ امّا گویا نظامالدین هروى چنین نظرى دارد6 )
4 نفس ذاتآ حادث و زمانآ قدیم است، آنهم در یک سلسه طولى؛ ولى نه به صورت نفس، بلکه به صورت عقل (به گفته ملّاصدرا، و به اعتقاد ملّاهادى سبزوارى، این قول از افلاطون است)
5 نفس حادث است، امّا پیش از حدوث بدن (نظر برخى از حکما و متکلمان چنین است)
6 نفس حادث است، ولى همراه با حدوث بدن (به گفته ملّاهادى سبزوارى، بیشتر حکما و متکلمان7 قائل به این قول هستند)
7 نفس حادث است، به همان حدوث بدن؛ بلکه اساسآ حدوث نفس همان حدوث بدن است (ملّاصدرا بر این عقیده است)
طبیعى است که بررسى همه این نظریات و ارزیابى ادلّه آنها، متناسب با حجم نوشتار حاضر نیست. از اینرو، ما با صرفنظر از جزئیات این اقوال و ادلّه آنها، بحث خود را بر روى «بررسى ادلّه حدوث نفس و عدم تقدّم آن بر بدن» متمرکز مىکنیم
خلاصه ادلّه «حدوث نفس و عدم تقدّم آن بر بدن»
دلیل اول. نفوس قطعآ متعدد هستند، نه واحد؛ امّا اگر نفس قبل از بدن موجود باشد، نمىتواند متکثر باشد
دلیل دوم. نفوس، که قطعآ متعدد هستند، نوع واحدى دارند؛ تشخص نفوس متکثرِ واحد بالنوع، به اعراض مفارق است؛ اعراض مفارق حتمآ عللى حادث و زمانى دارند؛ پس تشخص نفس نیز حادث خواهد بود؛ در نتیجه، خودِ نفس نیز حادث خواهد بود
دلیل سوم. اگر نفس موجودى مجرّد و قدیم باشد، باید جوهرى کامل داشته و فاقد حرکت باشد؛ در حالى که نفسْ ناقص است، زیرا بالوجدان داراى حرکت و استحاله است
دلیل چهارم. اگر نفس موجودى مجرّد و قدیم باشد، باید جوهرى کامل داشته و از آلات و قوا بىنیاز باشد؛ در حالى که نفسْ ناقص است، زیرا محتاج آلات و قواى نباتى و حیوانى است
دلیل پنجم. اگر نفس موجودى قدیم و مجرّد از عوارض مفارق باشد، نوعِ آن منحصر در فرد خواهد بود (و در نتیجه، هر انسانى نوع ویژه و خاصى خواهد بود، و طبعآ انسانها انواع متعدد و مختلف مىشوند)؛ در حالى که نفوس انسانى، در عین وحدتِ نوع، متکثر هستند
دلیل ششم. چون نفسْ موجودى است که بدون بدنْ فاقد فعل و انفعال است، اگر قبل از بدن موجود باشد، تعطیل نفس و قواى آن از تصرّف و تدبیر بدن و هر فعل و انفعالى پیش مىآید؛ در حالى که تعطیل محال است (زیرا مبادى عالیه حکیم هستند و موجود معطل و عبث را ایجاد نمىکنند.)
دلیل هفتم. اگر نفس قبل از بدن موجود باشد، مجرّد خواهد بود و میان آن و سایر مجرّدات تامّه، مانع و شاغلى نخواهد بود؛ در نتیجه، کامل خواهد بود و استکمال آن متصور نخواهد بود. لذا، تصرّف و تعلّق نفس به بدن، تضییع آن به شمار مىرود
دلیل هشتم. اگر نفس قبل از بدن موجود باشد، مجرّد خواهد بود و چون اتفاق و تجدد حالات در عالم مجرّدات تام نیست تا مخصص نفس بشوند، تعلّق هر نفسى به هر بدنى مستلزم ترجیح بلامرجح است
دلیل نهم. اگر نفوس و انوار مدبّره قبل از بدن خلق شده باشند و بعضى از آنها هرگز به هیچ بدنى تعلّق نگیرند، تعطیل لازم مىآید. همچنین، اگر زمانى باشد که همه نفوس صاحب بدن شده باشند، چون بدنها بىنهایت هستند، حتمآ برخى از بدنها بدون نفس و عبث خواهند بود
دلیل دهم. چون بدنها بىنهایت هستند، و هر بدنى نفس خاصى را مىطلبد، اگر نفوس پیش از بدنها موجود باشند، آنها هم بىنهایت خواهند بود؛ امّا بىنهایت نفس، مستدعى بىنهایت جهت در عقول است که امرى محال شمرده مىشود، زیرا مستلزم بىنهایت جهت و خصوصیت در واجب تعالى است
دلیل یازدهم. اگر نفس قبل از بدن موجود باشد، مجرّد از بدن خواهد بود و پس از تعلّق به بدن، هم مجرّد از مادّه خواهد بود و هم مخالط با آن
بررسى تفصیلى ادلّه
در این بخش از مقاله، با تفصیل بیشترى، به بیان ادلّه حدوث نفس مىپردازیم و تاحدودى، مقدّمات استدلالها را تفکیک مىکنیم تا از این رهگذر، مقدّماتى که ممکن است اشکال مبنایى داشته باشند مشخص شوند. ضمنآ تلاش خواهیم کرد حتىالامکان برخى از پیشفرضها و مبانى پوشیده استدلالها را نیز روشن کنیم
دلیل اول
این دلیل، که از ابنسینا است، مورد قبول ملّاصدرا و بسیارى از فلاسفه دیگر9 نیز واقع
شده است
إنّ الانفس الانسانیه لم تکن قائمه مفارقه للابدان ثم حصلت فى الابدان، لان الانفس الانسانیه متفقه فى النوع و المعنى، فإذا فرض أن لها وجودا لیس حادثا مع حدوث
الابدان، بل هو وجود مفرد، لم یجز أن تکون النفس فى ذلک الوجود متکثره
و ذلک لان کثره الأشیاء إمّا أن تکون من جهه الماهیه و الصوره، و إمّا أن یکون من جهه النسبه إلى العنصر و المادّه المتکثره بما تتکثر به من الامکنه الّتى تشتمل على کلّ مادّه فى جهه و الازمنه الّتى تختص بکلّ واحد منها فى حدوثه و العلل القاسمه إیّاها، و لیست متغایره بالماهیه و الصوره، لان صورتها واحده. فإذن إنّما تتغایر من جهه قابل الماهیه أو المنسوب إلیه الماهیه بالاختصاص، و هذا هو البدن. و أمّا إذا أمکن أن تکون النفس موجوده و لا بدن، فلیس یمکن أن تغایر نفس نفسا بالعدد و هذا مطلق فى کلّ شىء، فإن الأشیاء الّتى ذواتها معان فقط و قد تکثرت نوعیاتها بأشخاصها فإنّما تکثرها بالحوامل و القوابل و المنفعلات عنها أو بنسبه ما إلیها و إلى أزمنتها فقط و إذا کانت مجرده أصلا لم تتفرق بما قلنا. فمحال أن یکون بینها مغایره و تکثر، فقد بطل أن تکون الانفس قبل دخولها الابدان متکثره الذات بالعدد
و أقول: و لا یجوز أن تکون واحده الذات بالعدد، لانّه إذا حصل بدنان حصل فى البدنین نفسان. فإمّا أن تکونا قسمى تلک النفس الواحده، فیکون الشىء الواحد الّذى لیس له عظم و حجم منقسما بالقوّه، و هذا ظاهر البطلان بالاصول المتقرره فى الطبیعیات و غیرها. و إمّا أن تکون النفس الواحده بالعدد فى بدنین، و هذا لایحتاج أیضا إلى کثیر تکلّف فى إبطاله
این استدلال را مىتوان اینگونه تقریر کرد
مقدّمه اول. اگر نفس قبل از بدن موجود باشد،11 یکى از پنج حالت زیر پیش مىآید
الف) پیش از تعلّق به بدن فقط یک نفس داریم، و پس از تعلّق به بدن نیز فقط یک نفس خواهیم داشت و نفس متکثر نخواهد شد؛
ب) پیش از تعلّق به بدن فقط یک نفس داریم، امّا پس از تعلّق به بدن متکثّر مىشود؛
ج) نفوس متعدد و متکثر هستند و عامل تکثر آنها، و تمایزشان از یکدیگر، ذات و
ماهیت نفوس است (یعنى تمایز نفوس به ذات و ذاتیات آنهاست)؛
د) نفوس متکثر هستند و عامل تکثر آنها عوارض لازم آنهاست؛
ه .) نفوس متکثر هستند و عامل تکثر آنها عوارض مفارق و اعراض غریبه آنهاست
مقدّمه دوم. هیچیک از پنج حالت یادشده امکان ندارد؛ زیرا
الف) اگر همه بدنها یک نفس داشته باشند، زمانى که یک انسان به چیزى علم پیدا کند، همه انسانها عالم به آن خواهند شد و هر وقت جاهل به چیزى باشد، همه باید جاهل به آن باشند ـ و همینطور در مورد سایر صفات
ب) بنا بر فرض «ب»، نفسِ مجرّدى که فاقد اندازه و حجم است باید بالقوّه منقسم باشد؛ در حالى که انقسام و تجزیه، مخصوص امور مادّى است
ج و د) امر مشترک هرگز نمىتواند مایه تمایز و تکثر باشد، پس فرض «ج» باطل است؛ به دلیل اینکه نفوس انسانى، نوع واحد هستند. در ضمن، فرض «د» باطل است؛ چون نوع واحد، لوازم واحد دارد
ه .) تکثر نفوس به واسطه عوارض لاحقه هم نمىتواند باشد؛ زیرا حدوث عوارض لاحق و تکثر آنها، به وسیله مادّه و آنچه در مادّه است (حوامل و قوابل و منفعلات از آنها) امکان دارد؛ چراکه عروض عرضى مفارق، متوقّف بر استعداد معروض است و مجرّدات فاقد چنین استعدادى هستند
نتیجه : نفس نمىتواند پیش از بدن موجود باشد، چه رسد به اینکه قدیم باشد
دلیل دوم
دانلود این فایل
![برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید](http://www.icbc.ir/download.png)